سلام به تمام جدیدها ( خاطرات خدمت سربازی )

لطفا اگه میخواهی شروع کنی به خوندن مطالب از اولش شروع کن

سلام به تمام جدیدها ( خاطرات خدمت سربازی )

لطفا اگه میخواهی شروع کنی به خوندن مطالب از اولش شروع کن

چند تا نصیحت از یه سرباز خسته

روزهای قبل از رفتنم همه مثل پروانه دورم میچرخیدن و خلاصه هر کسی یه جوری ناز ما رو میکشید ؛ تو همون روزها منم از هر آشخور و سربازی که میدیدم و یا از هر مرجعی که میتونستم در رابطه با دوران آموزشی مطلب جمع میکردم (راستش رو بخواهی بیشتر میخواستم بدونم که چه وسایلی اونجا مورد نیازه ؛ که هر کسی هم یه چیزی میگفت ) .

و بالاخره بعد از کلی بررسی وسایلی که توشه راه من رو تشکیل میداد به این صورت شد ( به کلیه دوستانی که در شرف رفتن به دوران آموزشی هستن هم توصیه میکنم همین الان یه کاغذ و خودکار بردارید و موارد زیر رو مو به مو یادداشت کنید ) :

1-      وسایل شخصی (مثل مسواک و حوله  و شورت و لیوان و قاشق وچنگال و  . . . . )

2-      نخ و سوزن ( که تقریبا تمامی مراجع بهش اشاره کرده بودن )

3-      کش (برای گت کردن شلوار به مقدار لازم (زیاد))

4-      قفل از انواع مختلف (اکثر مراجع قفل 888 رو پیشنهاد کرده بودند)

5-      خوراکی و خوردنی (هر چقدر که کوله پشتیت اجازه بده (کوتاهی نکن که بعدش پشیمونی فایده نداره ))

6-      ماژیک در انواع رنگها ( ارزش گدایی کردن از این و اون رو نداره )

7-      دفتر خاطرات

8-      تیغ ژیلت ( البته به صورت کاملا قاچاقی )

9-      تخمه ( درسته که تخمه هم خردنیه ولی جا داشت که تو یه مورد جدا هم ازش یادی بکنم)

10-  سیگار ( فرقی نداره سیگاری باشی یا نه اونجا خریدار زیاد داره(قیمت بالا))

11-  پودر بچه و روغن بچه ( امان از وقتی که عرق سوز بشی )

12-  قرص و دوا و شربت ( هر جور مرضی که داری و نداری )

13-  کیسه فریزر( این مورد واقعا بدرد بخوره البته اگه مثل من حال ظرف شستن نداشته باشی )

14-  موبایل یا امپی 3 پلیر ( درسته خیلی دردسر داره ولی اگه یه کوچولو زرنگ باشی راحت میتونی با خودت ببری )

15-  کارت تلفن ( البته اگه نتونستی مورد بالا رو با خودت ببری )

16-   پول نقد ، کارت عابر ، تراول ( هر چی کرمته ) 

17-   و کلی چیزهای دیگه . . . . . .

چند تا پیشنهاد هم دارم :

حتما از شامپوها و صابون هایی که با خودت میبری استفاده کن ؛ خمیر دندان ها  و شامپوهایی رو که بهت میدن میتونی با کلی منت ببخشی به این و اون و یا میتونی باهاشون هر روز بعد از ظهر جوراب هات رو بشوری .

چند تا رفیق توپ پیدا کن خیلی بدرد میخورن ( سعی کن دوستهات رو از بین بچه هایی که تو سلف کار میکنند و یا حداقل یه پستی دارن انتخاب کنی )

هیچ مسئولیتی رو ابدا قبول نکن ( جز دردسر هیچی نداره)

به کلاسها و امتحانات توجه نکن (همش کشکه)

سعی کن تو هفته حداقل یه بار مریض بشی و به بهداری یه سری بزنی( استعلاجی )

و هزاران پیشنهاد و کاری که باید انجام بدید ( ایشاال... تو بقیه پست ها به صورت مفصل درباه همشون توضیح میدم)

خوشحال میشم اگه بعد از خوندن مطالب نظرا ت و پیشنهاداتون رو بدونم .

به نام خدای خیلی خیلی خیلی . . . مهربان

باید از کجا شروع کنم ؟ اصلا چی شد که بعد از یکسال از گذشتن دوران آموزشی تصمیم گرفتم که این وبلاگ ،  بدون مطلب رو راه بندازم ؟ شاید واسه قولی بود که بعد از دوران آموزشی به خودم داد ، به خودم قول دادم تا یه  بلاگ بسازم واسه تمام کسایی که میخوان برن سربازی و یه  کوچولو هنوز ته دلشون ترس و استرس دارن .....

یادش بخیر ...

یادمه دفترچه سربازی رو آذر 86 گرفتم و پست کردم حدود 25 روز بعد جوابش اومد (برگ سبز) ؛ تاریخ اعزام 1/4/87 . یادمه اولش خیلی حال کردم چون صاحب یه زنگ تفریح 7 ماهه شده بودم و میتونستم تو این مدت کلی عشق وحال کنم . ولی بعد از گذشت دو ماه متوجه شدم که اونجوری هم که فکر میکردم خوش نمیگذره دیگه کلافه شده بودم ؛ بالاخره رفتم دنبال اینکه اگه بشه یه چند وقت تاریخ اعزام رو جلو بندازم اما هر کاری کردم نشد چون دلیل موجهی واسه تغییر تاریخ اعزام نداشتم . یه چند وقت هم اینطوری سرکار بودم تا اینکه با صحبت یکی از دوستام یه سرگرمی جدید واسه خودم جور کردم . اون روز دوستم به من گفت که خدمت کردن توی سپاه خیلی راحتتر از خدمت کردن از ارتش و نیروی انتظامیه . خوب ما هم که از چشمهامون بدی دیدیم ولی از ...گشادی تا حالا بدی ندیدیم . وقتی دیدم  که نمیشه تاریخ اعزام رو تغییر داد ؛ راه افتادم از این پادگاه به اون پادگان و از این ناحیه مقاوت به اون ناحیه مقاومت واسه پذیرش تو سپاه که مثلا راحتتر خدمت کنم . اولش سوسولی میرفتم تا اینکه خدا بیامرزه پدر یه سربازه رو که منو روشن کرد که واسه پذیرش قبل از هر چیزی باید ریش داشته باشی و دکمه های لباست رو تا آخر ببندی . همه چی داشت خوب پیش میرفت که ناگهان با یه مشکل اساسی مواجه شدم و او چیزی نبود جز نداشتن کارت بسیج ! من بدبخت که تا اون روز نه تو مسجد و نه تو دانشگاه و نه هیچ جای دیگه عضو بسیج نشده بودم نمیدونستم باید از کجا کارت بسییج جور کنم اونم کارت فعال بسیج . دوباره چند وقت دپرس شدم .تا به خودم اومد دیدم داره وقت اعزامم میرسه برگ سفیدم هم اومد ؛ بهم کد ارتش خورده بود دیگه فکر کنین که چه حالی به من دست داد . آقا آویزون هر کسی که بگی شدم تا بالاخره یه کارت بسیج چند ماهه رو با کلی پارتی بازی جور کردم . اما چه فایده که دیگه هیچ جا نیرو جذب نمیکرد . من مونده بودم با یه کارت بسیج و یه خروار ریش لنگ در هوا .وقتی که امیدم به کلی از پذیرش تو کرج قطع شد( آخه من بچه کرجم ) رفتم تهران چند جا رفتم تا بالاخره یه جا رو گیر آوردم انتهای پیروزی سه راه تختی پادگان شهید رجبی پور ؛ بعد از هزار بار رفتن واومدن و هزار جور پارتی بازی و دم این و اون رو دیدن بالاخره پذیرش سپاه شدم . آخییییییییییییییییش. و در نهایت بعد از چند جلسه توجیهی راهی شدیم که بریم آموزشی اونم کجا کرمانشاه .

           

معرفی

سید مسعود قریشی  

تاریخ اعزام : 1/4/87 

شروع دوره آموزشی : 3/4/87 

 میان دوره : نداشتیم

اتمام دوره آموزشی : 25/5/87 

تاریخ معرفی به یگان : 9/6/87 

تاریخ اتمام خدمت (انشاا...) : 1/10/88 

 

در ضمن من باید اینو اضافه کنم که من با مدرک کادانی کامپیوتر و با درجه استواری یا همون رزمدار یکمی وارد سپاه شدم  .